زنان خالق شجاعت
شجاعت، واژهای است که زنان خلق کردهاند. درین جهان پر از درد آنان ایستادهاند تا ثابت کنند که معنای «شجاعت» را به درستی نوشتهاند. ~ و چقدر زیباست بانویی که موهایش قلمی شده و خونش جوهری برای نوشتن واژهٔ آزادی. – شیدا، مهرماه ۱۴۰۱
شجاعت، واژهای است که زنان خلق کردهاند. درین جهان پر از درد آنان ایستادهاند تا ثابت کنند که معنای «شجاعت» را به درستی نوشتهاند. ~ و چقدر زیباست بانویی که موهایش قلمی شده و خونش جوهری برای نوشتن واژهٔ آزادی. – شیدا، مهرماه ۱۴۰۱
(برای مردم ایران) – آزادی، زندگی – مردم ایمان آوردهاند به جنگیدن به طلب حق زیستن. گره میزنند زنان آن زلفهای رنگین را و به میدان نبرد میروند. به مقابل دیو زمانه. – هراس؟ برایشان معنایی ندارد. شجاعت را کسانی معنا کردند که از کودکی از ما به دورشان کرده بودند. و تنها زمزمهی شهوت …
ایستادهام تمام قد. برای تو، برای تو تا بالهایت را بگشایی تا آسمان را فتح کنی و فریاد آزادی به سر دهی که صدایت هفت آسمان را هم فراتر رود تا اینان ببیند تو کیستی. -علی دولیخانی (شیدا)
نشستهام؛ به خیابان پر از آدمیزاد مینگرم که سوار بر ماشینهایشان یا با پا هایشان میگذرند بی آنکه بدانند در این حوالی چه میگذرد یا شاید میدانند اما… ولی چه میگذرد در این حوالی؟ بوی عشق میآید بوی دوستی هست اما آسمان ابریست جوی خیابانها خونیست عشق؟ دوستی؟ آری هست اما شیشه عطر خالی به …
گذشتۀ من نزدیکتر از امروز؛ یکی است با من امروز من است فردای من است دیروز همه چیز من است. نوشته:علی دولیخانی «شیدا» – نوزدهم آبانماه یکهزار و چهارصد خورشیدی عکس: علی دولیخانی – هشتم نوامبر 2021
به تماشای تو نشستم اما… – دریغ که نرگسِ مهربانت به من ننگریست به کودکان اندیشید که باید نهالی داشته باشند تا زندگی را بنگرند از وجودت مایه حیات بخشیدی و چون ابرِ پاییزی باریدی! و من سراپا غرق در تماشای تو به اندیشۀ بوسهای بودم بوسهای که ستایش کند مهر و مه سیمای تو …
به چه مینگری؟ به آفتاب؟ کدامین آفتاب؟ به دنبال نور میگردی؟ به آغوشت بنگر. نوشته: علی دولیخانی – پاییز 1400 عکس: علی دولیخانی – پاییز 1400
محبوب منمن از شبها گریزانمزیرا که آسمان هر شببا طعنه نشان میدهد معشوق خویش رامعشوقی که هر شب یک شکل داردو مرا که ز تو دورم سرزنش میکند من تنها تماشاگرم!زیرا انگار همه چیزیک پرده بیش نیست،و رقاص سِحری در آستین دارد. من اما تنها به تو میاندیشمکه فکر تو پری رستگاریست. و اما روزی …