(برای مردم افغانستان)
دوستِ همزبان من
آتشِ سینه سوزتان
جان ما را هم سوزاند.
آن روز که خبرش
گوشم را درید
و در خاطرم
مجسم شد
فریاد آن دختران،
آه… چه میکند انسان!
تا کدام قله خواهد رفت، نمیدانم.
کدامین بامداد، زمین
ز دستان چرکینِ بیدادگران
پرواز کند، نمیدانم.
این ترازوی فلک
کی عشق و خرد را لوح
قانونش کند، نمیدانم.
کاش میدانستم و آن دختران را
پیام روز موعود میدادم.
اما گُمان نبرید که قلبهای شما
ز ما سواست، نه!
دردهای شما، رنج ماست
آبادی شما، خشنودی ماست
حیف که زین دستان کوچک
بر نیاید بیشتر، دوست من
همزبان و همجوار من.
قلبهای شما،
ز ما سوا نیست.
نوشته: علی دولیخانی عکاس: Steve McCurry
کاش واقعا بیاد اون روز،
بالاخره میاد 🙂