18
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ میآورد
و گیسوان بلندش را – به بادها میداد
و دستهای سپیدش را به آب میبخشید
▫️▫️▫️
دلم برای کسی تنگ است
که آن دو نرگس جادو را
به عمق آبیدریایی واژگون میدوخت
و شعرهای خوشی چون پرندها میخواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم میسوخت
و مهربانی را – نثار من میکرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمالترینِ شمال
و در جنوبترینِ جنوب – در همهحال
همیشه در همهجا – آه با که بتوان گفت
که بود با من و – پیوسته نیز بیمن بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بیمن ماند
کسی که با من نیست
کسی… – دگر کافیست
شاعر: حمید مصدق شماره 18 مجموعه از جداییها