به نام خالق عشق
هرسال همین موقعها با تعدادی از بچهها میرویم در تک تک خانههایی که اسمشان را یادداشت کردهایم از سال قبل و چیزی را که به آنها دادهایم جمع میکنیم، امسال و سال قبل به دلیل بیماری کرونا نتوانستیم این کار را انجام دهیم؛ اما امسال پیرزنی را دیدم با کمری خمیده و چادری با گلهای ریز و درشت آهسته آهسته قدم برمیدارد، سلامی ملایم میکند که باید توجه کرد تا صدایش را شنید بعد دستش را از چادرش بیرون میآورد و میگوید: این خدمت شما، یک قلک سبز رنگ با عدد درشتی که رویش نوشته شده، توی این مدت هرچقدر نذر و نیاز داشته را درون این قلک ریخته و آورده، پیرزن که حتی اسمش را نمیدانم ولی قیافش برایم آشناست یک چیز را خوب یادم داد، که هنوز انسانهایی هستند بدون اینکه حواسشان را جمع این دنیای ابری کنند به خدای خود و چیزی در عمق وجودشان اعتقاد دارند و هرگز از یادشان نمیرود، حتی اگر آفتاب هنگام غروب باشند! عشق حسین(ع) در سینههایشان نهفته و برای روشن ماندن محفلش حتی با کمری خمیده و زانوهایی درد میآیند. عشق داشتن چیز عجیبی است، انسانها را به پرواز در میآورد.
یادداشت – محرم 1400
«نوشته: علی دولیخانی»